روزی مردی نزد پیامبر اکرم آمد و عرض کرد یا رسول الله شما را ادعیه و اوراد بسیار است
ومن مردی عاجزم و استحضار آن به تماممی نتوانم می خواهم که به تعلیم کلمه ای
مرا از همه مستغنی سازی پیامبر (ص)فرمود بگو
(( اللهم انت ربی و انا عبدک)) ترا همین کلمه کفایت کند
مرد عجمی ضبط آن کلمه را بر زبان نتوانست نمود شب و روز این کلمه را برعکس می گفت
(اللهم انت عبدی و انا ربک) هر بار این کلمه را بر زبان می آورد
ملائک از این گستاخی وجهالت این مرد می ترسیدند
روزی جبرئیل آمد و عرض کرد یا رسول الله آن مرد عجمی کلمه ای
که ناشایستی را بر زبان می آورد حضرت ان مرد را طلب می کند
و از او سوال می کند ومرد عجمی گفت: یا رسول الله به تعلیم شما بسیار دل شادم پیامبر
از او می خواهد که ان کلمه را بر زبان بیاورد
وبعد پیامبر (ص)عرض می کند آنچه تو می گویی عکس ان است
درویش بسیار غمگیین می شود
و گفت: یا رسول الله من نادانسته کفر می گفتم
پیامبر(ص)در باب تفکر فرمود:
جبرئیل در آمد که حق تعالی می فرماید :
اگر بر غلط رواست برمن روانیست من نظر بر دل بنده دارم
خداوند خریدار قلب شماست